محل تبلیغات شما

پایگاه اشعار توحیدی | شعر حضرت خداوند



 

 

 

طرفی نبستم زین جهان , استغفرالله العظیم

خسبیدم وشد کاروان , استغفرالله العظیم

عمر عزیزم شد تلف اندر پی آب و علف

کاری نکردم بهر جان , استغفرالله العظیم

زین پس مگر سودی کنم , تدبیر بهبودی کنم

بگذشته ها خود شد زیان , استغفرالله العظیم

بی حد گناهان کرده ام ,بس جور و طغیان کرده ام

زین جرم های بی کران , استغفرالله العظیم

با این و آن گشتم بسی , بردم به سر باهر کسی

طرفی نبستم زین و آن , استغفرالله العظیم

هرچند جویم من کنار زین عالم ناپایدار

تقدیرم آرد در میان , استغفرالله العظیم

هی هی نمی دانم چرا افتادم اندر این بلا !

این نکته شد بر من نهان , استغفرالله العظیم

جان می رود سوی علا , تن می رود سوی بلا

از امتزاج این و آن , استغفرالله العظیم

گاهی رهم دنیا زند , گه سدره ی عقبا شود

هم زین جهان هم ز آن جهان , استغفرالله العظیم

هر دم شوم نادم , دگر گیرم گناهان را ز سر

یا ربَّ انتَ المُستعان , استغفرالله العظیم

از بس زدم بر توبه سنگ , شد توبه ی من عار و ننگ

از اصل جرم و جبر آن , استغفرالله العظیم

زین عهد های سست و مُست , زین توبه های نادرست

لحظه به لحظه آن به آن , استغفرالله العظیم

ده بار و صد بار و هزار ای فیض کم باشد , بیار

هر دم جهان اندر جهان , استغفرالله العظیم

 




خنده به غمخوارگی لب کشاند

زهره به خنیا گری شب نشاند

ناف شب از مشک فروشان اوست

ماه نو از حلقه به گوشان اوست

پای سخنرا که درازست دست

سنگ سراپرده او سر شکست

وهم تهی پای بسی ره نبشت

هم زدرش دست تهی بازگشت

راه بسی رفت و ضمیرش نیافت

دیده بسی جست و نظیرش نیافت

عقل درآمد که طلب کردمش

ترک ادب بود ادب کردمش

هر که فتاد از سر پرگار او

جمله چو ما هست طلبگار او

سدره نشینان سوی او پر زدند

عرش روان نیز همین در زدند

گر سر چرخست پر از طوق اوست

ور دل خاکست پر از شوق اوست

زندهٔ نام جبروتش احد

پایۀ تخت ملکوتش ابد

خاص نوالش نفس خستگان

پیک روانش قدم بستگان

دل که ز جان نسبت پاکی کند

بر در او دعوی خاکی کند

رُسته خاک دَر ِ او دانه‌ایست

کز گل باغش ارم افسانه‌ایست

خاک نظامی که بتأیید اوست

مزرعۀ دانۀ توحید اوست

 


تا کرمش در تتق نور بود

خار ز گل نی ز شکر دور بود

چونکه به جودش کرم آباد شد

بند وجود از عدم آزاد شد

در هوس این دو سه ویرانه ده

کار فلک بود گره در گره

تا نگشاد این گره وهم سوز

زلف شب ایمن نشد از دست روز

چون گهر عقد فلک دانه کرد

جعد شب از گرد عدم شانه کرد

زین دو سه چنبر که بر افلاک زد

هفت گره بر کمر خاک زد

کرد قبا جبه خورشید و ماه

زین دو کله‌وار سپید و سیاه

زهره میغ از دل دریا گشاد

چشمه خضر از لب خضرا گشاد

جام سحر در گل شبرنگ ریخت

جرعه آن در دهن سنگ ریخت

زاتش و آبی که بهم در شکست

پیه درو گُرده یاقوت بست

خون دل خاک ز بحران باد

در جگر لعل جگرگون نهاد

باغ سخا را چو فلک تازه کرد

مرغ سخن را فلک آوازه کرد

نخل زبانرا رطب نوش داد

دُر سخن را صدف گوش داد

پرده‌ نشین کرد سر خواب را

کسوت جان داد تن آب را

زلف زمین در بر عالم فکند

خال (عصی) بر رخ آدم فکند

روی زر از صورت خواری بشست

حیض گل از ابر بهاری بشست

زنگ هوا را به کواکب سترد

جان صبا را به ریاحین سپرد

خون جِهان در جگر گِل گرفت

نبض خرد در مجس دل گرفت


 

 

بسم‌الله الرحمن الرحیم

هست کلید در گنج حکیم

فاتحه فکرت و ختم سخن

نام خدایست بر او ختم کن

پیش وجود همه آیندگان

بیش بقای همه پایندگان

سابقه سالار جهان قِدَم

مرسله پیوند گلوی قلم

پرده گشای فلک پرده‌ دار

پردگی پرده شناسان کار

مبدع هر چشمه که جودیش هست

مخترع هر چه وجودیش هست

لعل طراز کمر آفتاب

حله گر خاک و حلی بند آب

پرورش ‌آموز درون پروران

روز برآرندۀ روزی خوران

مهره کش رشتۀ باریک عقل

روشنی دیدۀ تاریک عقل

داغ نه ناصیه داران پاک

تاج دۀ تخت نشینان خاک

خام کن پختۀ تدبیرها

عذر پذیرندۀ تقصیرها

شحنۀ غوغای هراسندگان

چشمۀ تدبیر شناسندگان

اول و آخر بوجود و صفات

هست کن و نیست کن کاینات

با جبروتش که دو عالم کمست

اول ما آخر ما یکدمست

کیست درین دیرگه دیر پای

کو لمن الملک زند جز خدای

بود و نبود آنچه بلندست و پست

باشد و این نیز نباشد که هست

پرورش آموختگان ازل

مشکل این کار نکردند حل

کز ازلش علم چه دریاست این

تا ابدش ملک چه صحراست این

اول او اول بی ابتدا است

آخر او آخر بی‌انتهاست

روضه ترکیب ترا حور ازوست

نرگس بینای ترا نور ازوست

کشمکش هر چه درو زندگیست

پیش خداوندی او بندگیست

هرچه جز او هست بقائیش نیست

اوست مقدس که فناییش نیست

منت او راست هزار آستین

بر کمر کوه و کلاه زمین

 

 

بسمه تعالی



باباطاهر همدانی از عظیم ترین دوبیتی سُرایانادب فارسی است که در قرن چهارم هجری شمسی در همدان به دنیا آمد . باباطاهر عارفی وارستهو از امواج دریای عرفان اسلامی است . و دوبیتی های ایشان , موسیقی والایی دارد . باباطاهر همدانی , شوریده عشق ِ حضرت توحید الله جلّ جلاله بود و چند دوبیتی توحیدی والاسروده است . در ادامه , اشعار توحیدی ِ ایشان را می خوانیم :

 

 

 






 

خوشا آنان که الله یارشان بی!

به "حمد" و "قل هوالله" کارشان بی!

خوشا آنان که دایم در نمازند!

بهشت ِ جاودان بازارشان بی!

 



 


بسمه تعالی

 

 

تفسیریاز بیت توحیدی ( هاتف اصفهانی )

 

 

"صد رهت لن ترانی ار گویند   
باز می دار دیده بر دیدار "

 

 

هاتفاصفهانی

 

مقدمه:
سید احمد حسینی متخلص به هاتف اصفهانی را ادیبان بخاطر ترجیع بند حکیمانه ی او درباب توحید و حکمت الهی شناخته اند . حکمت الهی در تک تک ابیات این ترجیع بند بهبیت ترجیع " که یکی هست و هیچ نیست جز او           وحده لا اله الّا هو " ختم گشتهاست .
در این ترجیع بند فخیم از واژگان در جهت شناخت مسئله ی توحید و یافتن مسیر و طریقهای عرفانی از نماد های مختلف از جمله : می , دیر مغان و .با اشارات لطیفاستفاده گشته است .
هاتف اصفهانی مستی را در جهت شناخت عرفانی حضرت پروردگار به وفور استفاده کردهاست.
هاتف اصفهانی در بندپایانی این ترجیع بند تلمیح ظریفی به داستان حضرت موسی (ع) درکوه طور اشاره کرده است و به نکته ای عمیق در حکمت عشق یزدان یاد آوری کرده است :
صد رهت لن ترانی ار گویند
باز می دار دیده بر دیدار
آری حضرت موسی تنها پیامبر الهی بوده است که حضرت اقدس الله جلّ جلاله با او بدونواسطه جبرئیل سخن گفته است و از اینرو آن رسول اولوالعزم را  کلیم الله نامیده اند .
در کوه طور حضرت موسی (ع) با پروردگار خواسته ی قوم یهود را بیان می کند و از حضرتالله از روی صدق می پرسد : حضرت پروردگار این قوم می گویند خدایت را به ما نشانبده و حضرت پروردگار می فرماید : " لن ترانی "
آری حضرت موسی (ع) جواب شنید : ای موسی هرگز مرا نخواهی دید
هاتف اصفهانی با اشاره به این سخن منوّر حضرت الله جلۀ جلاله می سراید : وقتیمحبوب الهی فرمود مرا نخواهی دید حضرت موسی بر خلاف تصوّر مخلوقات در عشق خویش بهحضرت ربّ مصمّم تر گشت  و این عشق یعنی عشقبه حضرت پروردگار را هاتف اصفهانی  راهی بینهایت تعریف کرده است

 

نتیجه: هاتف اصفهانی به نکته ای عمیق در باب توحید اشاره کرده است  و آن اینست که :
عشق به پروردگار راهی بی نهایت و بی انتهاست و هر آنکه در این عشق خالص تر و مؤمنتر گردد بر خلاف سایر بشریّت نا امید نگشته , بلکه به امّید و ایمان او در اینمسیر افزون تر خواهد بود

 

 نویسنده : سید محمد حسین شرافت مولا



بنابر آیه ی شریفه قرآن مجید , عبادت کردن خداوند اقدس , هدف  از آفرینش انسان ها گشته است .
در ادمه فیض کاشانی خواهد فرمود :
تمام عبادات الهی در روز و شب , بایست با قلب بدون ریا و حضور قلب گردد تا مقبولحضرت خدا واقع گردد . در غیر این صورت , عبادت , ثواب نخواهد داشت .
و عبادت زیاد , معیار جایگاه برتر دینی و الهی نخواهد بود . مگر با حضور قلب عاشقو بی ریا .

ای فیض بس کن زین انین در صنع , صانع را ببین
تا آن زمن کز این زمین افتد برون اثقال ها

عارف کاشان استاد فیض کاشانی در ادامه فرموده است :
شکایت از دنیا را بایست از اندیشه و زبان , بیرون ریخت و به عشق و خواست الهیتسلیم , عامل و قانع خواهی گشت تا در زمان بی چون و چرای ِ م  قیامت , آسوده و مورد رضای حضرت توحید خواهی بود .
آری , ظاهر آفرینش را بایست کنار گذاشت و آفریدگار کائنات یعنی حضرت توحید رابایست شناخت . و از غفلت بایست گذشت که در روز قیامت ,  تمام مادّیات چه بزرگ و چه کوچک , نابود خواهدگشت و تنها توشه ی بندگی و عرفان الهی , خواهد ماند .

نه ایم از تو جدا , موج های بحر وجودیم
نباشد از تو جدایی , نه جسم را و نه جان را

آری , تمام بشریّت از وجود حضرت حق  بهوجود آمده است و حیات جاودان خواهد داشت  .و تمام ماسوا الله , چه اجسام و چه ارواح ,  از نور بی کران ِ حضرت یزدان پدیدار گشته است وتا ابد در هر لحظه  به عشق حضرت توحید بی قرار و مجنون خواهد بود .

ای جمالت کعبه ی ارباب شوق
وی کمالت قبله ی نقصان ما

آری , وجود حضرت حق زیباترین ِ موجودات  هردو جهان گشته است . و تمام ماسوا الله تعالی , شور و شوق برای وصال حضرت خداوند رادر وجود خویشتن همواره خواهند داشت .
همچنین تمام موجودات , دارای نقص در نیّت , زبان و عمل گشته است اما یاری و عنایتالهی سایه رحمت کامل را بر موجودات آفریده خواهد افکند . چون حضرت معبود یعنی اللهجلّ جلاله , کامل ترین و تنها وجود است که خواهد توانِست ما موجودات ناقص را ,کمال دهد .

در لجه ی شهود شهادت غریق کن
از ما بگیر مایی ما در سلام ما

آری , عارفان حقیقی ِ حضرت توحید , با تسلیم جان و داشته های خویش , خالص و بهوصال عشق حضرت توحید خواهند رسید

هستی ز هر تمام , خدایا تمام تر
شاید اگر تمام کنی نا تمام ما

آری ,  کامل ترین وجود هر دو عالم , تنهاحضرت حق خواهد گشت و در راه بی کران بندگی و عشق حضرت یزدان , ماسوا الله تعالیحقّ ِ بندگی را ادا نخواهند کرد و این ایثار بی کران ِ حضرت الله است خواهد بود کهبندگی  ناقص آنان را اجر بهشت عطا خواهدکرد و به کمال خواهد بُرد .

با تو حلال و بی تو حرام است عیش ها
یا رب حلال ساز به لطفت حرام ما

آری , عیش های مادّی و ضدّ دینی , نابود و بی ارزش خواهد گشت ودر پیشگاه حضرتتوحید باطل و گناه خواهد بود و تنها عشق به وجود و عرفان حضرت حق , توشه ی جهانجاودان اُخروی و ثواب الهی
خواهد بود . و عارفان حقیقی توحید در نیایش ها از حضرت خدا خواهند خواست تنها بهوجود نورانی حضرت ربّ , عشق خواهند ورزید .


بی صدق بندگی , نرسد معرفت به کام
بی ذوق معرفت , نشود عشق رام ما
از بندگی به معرفت و معرفت به عشق
دل می نواز تا که شود پخته خام ما

در ادامه علامه فیض کاشانی به نکته ای جاودان اشاره کرده است :
آری , بندگی ما بایست از روی صداقت ِ نیّت و عمل ما  گردد تا عرفان ِ حقیقی حضرت توحید را خواهیمشکفت . و از عرفان توحیدی بایست به مقام عاشق حضرت توحید رسید تا به کمال و وصالحضرت خداوند خواهیم رسید .

فیض نور خداست در دل ما
از دل ماست نور منزل ما

آری , مهم ترین داشته ی ما ,  قلب ما گشتهاست که در روز ازل با نور حضرت خداوند که نور الانوار  گشته است , خلق شده است . و تنها نور قلبی ,نور حقیقی دو جهان  گشته است .

از تو کام ار نبرم , ره دیگر سپرم
یار فیض است خدا , حسبی الله کفی

آری , حضرت توحید تنها معشوق ِ یاری رسان و کامل ِ هر دو جهان گشته است و توکل بهعشق حضرت خداوند , جایگزین تمام انتخاب ها و شکست های عشق مادّی و زمینی خواهد گشت. و بایست دل را به معشوق مادّی نداد زیرا شکننده و آزار رسان گشته است . درحالیکه عشق  به حضرت یزدان بی پایان ونتیجه بخش ِ مطلق خواهد بود .

گر معصیت سزا نبود , معصیت مبین
بیچارگی ببین ز تو این ها غریب نیست

آری , بندگان پُر از گناه و اشتباه گشته اند و هر بنده ای در طول زندگانیخویشتن  , گناه خواهد کرد , اما امیدواریآنان به نور ِ یاری رسان حضرت توحید گشته است . و آنان  به بیچارگی و نیاز مندی مطلق بندگان , به نورحضرت حق اعتراف خواهند داشت .


فیض است و درگه تو , از این در کجا رود
الحاح بر در تو خدایا , غریب نیست

آری , ناله و اظهار بندگی و اِبراز ِ عشق به نور بی کران وجود ِ حضرت توحید ,دریای بی کران گشته است و تنها نور حضرت توحید خواهد توانست به ماسوا الله تعالی ,وسیله ی نجات و یاری گردد .

از حد خود زیاده اگر می کنم طلب
در حضرت کریم تمنا , غریب نیست

آری , فیض کاشانی به نکته ای جاودان اشاره کرده است :
بندگان , همواره در طمع و زیاده خواهی در پیشگاه حضرت خداوند گشته اند  و شکر گزاری نعمت های
الهی را غفلت خواهند داشت. اما به علّت اینکه حضرت حق بخشنده ترین موجودات هر دو عالَم گشته است , آنان را از درگاه خودنخواهد راند . 

به دل تخم امید کشتم بسی
بدین کشتزارم سحابی بفرست

آری , رحمت حضرت الله , بی کران خواهد بود و تنها با خواست و لطف ایشان , نیاز هایبندگان به نتیجه خواهد رسید . آری , انتظارو  امید واری به رحمت حضرتیزدان در قلب تمام ماسوا الله تعالی خواهد بود .

ز دریای غفران و ابر کرم
مرا رحمت بی حسابی فرست

به راستی , تنها ,  سر چشمه ی بی پایانتوحید گشته است که وسیله ی حیات دو گیتی گشته است . و رحمت و  بخشش حضرت حق , بی کران خواهد بود .

اگر چه فیض به مقصود , ره نمی داند
ولیک در طلبش نور رهنمایی هست

آری عشق و بی تابی بندگان الهی برای وصال به عشق حضرت یزدان , ارزش بسیاری خواهدداشت و نور امید و راه گشا خواهد بود .

تا مرا از خود رباید , زرد و لاغر داردم
کهربای عشق ایزد , برگ کاهم کرده است

آری , عاشق و عارف حقیقی ِ حضرت توحید از جانب معشوق خویش یعنی حضرت الله جلّجلاله , آزار و سختی خواهد کشید تا از جسم و نیاز های جسمانی خویشتن دوری خواهدگزید و به وصال عشق حضرت خداوند نایل خواهد گشت . و این خواست حضرت خدا گشته است .

بر نماز و طاعتم دانی که می بندد مدام ؟
آن که روی خویشتن را قبله گاهم کرده است


آری عاشق و عارف حقیقی ِ حضرت توحید چنان آشفته و بیدل و مست گشته است که از رویعشق و اختیار و نه تکلیف دینی , به عبادت و اطاعت همیشگی حضرت یزدان خواهد پرداخت.

هر که ز دنیا گذشت , لذت عقبی چشید
وآنکه ز عقبی گذشت , کام ز جانان گرفت

آری , عارفان حقیقی ِ حضرت نور السّماوات و الارض الله , در جهان دنیوی , از نیازهای مادّی خویشتن خواهند گذشت و انگاه که به بهشت اخروی خواهند رسید , از جمالحقیقی و معنوی حضرت توحید غافل نخواهند گشت و در آتش دوری و عشق حضرت توحید خواهند سوخت و بهشت نیز مانع از جوشش عشققلبی ایشان به وجود حضرت توحید نخواهد گشت و انگاه تنها معشوق هر دو جهان یعنیحضرت الله جلّ جلاله , عشق ایشان را خواهد پذیرفت و عشق ایشان  به خشنودی حضرت معبود الله جلّ جلاله خواهدشکفت .

نیست مدح خود که می گویم , ثنای ایزدست
آن که خوار او شدن , عزت پناهم کرده است

آری , بندگان الهی در میدان عمل  , تنهاداشته های خویشتن را ستایش خواهند کرد  درحالیکه ستایش شدن ,  تنها برای حضرت یزدانگشته است . اما عارف حقیقی ِ حضرت توحید , به مقام فقر و فناء فی
نور الله خواهد رسید و حضرت یزدان , عشق به بندگی اورا خواهد پذیرفت . و عاشقحقیقی ِ خویشتن را
عزّت جاوید خواهد داد .

خوبی من , همه ز پرتو اوست
گر بدی هست مقتضای من است

آری , عارف حقیقی ِ توحید , تمام خوبی ها و زیبائی ها را تنها از سرچشمه ی نورحضرت خدا خواهد
دانِست . و بدی و زشتی در عرفان توحید راه نخواهد داشت  و سرچشمه ی عنصر " بَدی " تنها ازجانب
ماسوا الله خواهد بود.

از خود ار بگذرم رسم به خدا
به خدایی که منتهای من است

در راه عشق حضرت خداوند , بایست از تمام داشته های دنیوی خویشتن , خواهی گذشت .آنگاه به وصال
جاودان حیات و عشق بی کران ِ حضرت یزدان در دنیای آخرت خواهی رسید .

گفت : برخیز ز جا فیض سحر را دریاب
ملک از بام سماوات به پایین آمد

در تعایم اسلامی و عرفانی , عاشق و عارف توحیدی زمان سحر را به نماز عاشقانه ونیایش حضرت توحید
خواهد شتافت و این فرصت را از دست نخواهد داد تا مَقامی والاتر از فرشتگان الهیخواهد یافت و رضایت معشوق یعنی حضرت الله را خواهد شکفت .

یا چو اسماعیل در راه رضایش سر نهیم
خویش را در عیدگاه وصل او قربان کنیم

در ادامه , علّامۀ کاشان , محمد محسن فیض کاشانی به نکته ای جاودان اشاره کرده است:
در راه خواست , خشنودی و تصمیمات حضرت حق , بایِست عاشقانه , از تمام داشته های خویشتن خواهی
گذشت .  همچون صادق الوعد حضرت اسماعیل درقربان گاهی که عید بزرگ تمام ادیان توحیدی گشته است .

تا که باشم تا که باشم بر در امید و بیم
در ضمیرم گه ثواب و گه عقاب انداختی
آری , در مسیر بی پایان ِ عشق حضرت توحید , معشوق الهی , حضور همیشگی قلب ما راخواهد خواست . و هدف از بندگی و ادیان الهی , عشق همیشگی به وجود حضرت خداوندخواهد گشت .


نتیجه :


علامه فیض کاشانی ,  در غزلیات خویشتن , ازعارفان توحیدی ِ ساده گو و نکته دان گشته است . ایشان ,
نفس انسانی را به تربیت عرفانی و تحمّل سختی های راه عرفان توحیدی فرا خواهد خواند. و حضرت الله جلّ جلاله را تنها معشوق و معبود قلبی و عملی ِ جهانیان خواهددانِست .  و مقصود نهایی عارفان حقیقیتوحیدی را غرق شدن در دریای عشق حضرت الله جلّ جلاله خواهد دانِست تا قطره ای ازدریای بی کران  عشق حضرت توحید خواهد گشت.


منبع :

دیوان فیض کاشانی _ ناشر : پیمان _ چاپ اول 1390 .

 

 

 

نویسنده : سید محمد حسین شرافت مولا

 

 

 

 

 

 


 

بسمه تعالی

 

 

غزلیات فیض کاشانی و عرفان توحیدی

 

 

مقدمه :


استاد علامه ملا محسن فیض کاشانی از شاعران , عارفان , محدّثین ,  مراجع تقلید , مفسّرین کتاب نورانی خداوند قرآنمجید , مهدویت پژوهان ِ قرن یازدهم هجری قمری و از مفاخر و بزرگان ِ تمام ادوارعالمان اسلامی گشته است . ایشان در غزلیات عرفانی از پیروان نامدار ِ لسان الغیبخواجه شمس الدین محمد حافظ گشته است . و غزلیات شیوا و فصیح ایشان سرشار از عرفاناسلامی گشته است . در ذیل عرفان توحیدی در اشعاراستاد  فیض کاشانی را بررسی خواهیم کرد .
متن :
آن که پنهان است از چشم کسان , پیداست کیست
در دل هر ذره خورشید نهان پیداست کیست

آری , حضرت توحید معشوق پنهان ِ جهانیان خواهد بود و هر آفریده ی جهان , نشانه ایاز  وجود ِ مخفی اوست . همچنین , نور بیکران توحیدی که چشم معنوی و غیب بین خواهد نِگریست در تمام کائنات و در بطن هرآفریده , خواهد بود .


ظاهر باطن نما و باطن ظاهر نما
در عیان پنهان و در پنهان عیان , پیداست کیست

آری , جهان هستی , نشانه و آیینه ای برای وجود حضرت خداوند و  صفات الهی گشته است . در حالیکه حضرت خداوند ازتمام مخلوقات , در حجاب گشته است . هم چنین تمام مخلوقات حضرت حق , در تمام لحظاتعاشق و جستجو گر آن وجود پنهان خواهد بود .

آن که او پیداست چون خورشید نزد عارفان
در نقاب از دیده ی نامحرمان پیداست کیست

علامه فیض کاشانی به نکته ای عمیق اشاره کرده است :
افرادی که به مقام عارف توحیدی نائل گشته اند , وجود الهی  و حضور نور حضرت خداوند را در تمام لحظات بهوضوح ,  حس خواهند کرد . همچنین افراد غیرعارف و غیر عاشق , در وجود ِ حضرت یزدان به تردید و شک خواهند نِگریست و حجابهمیشگی خداوند را که خویشتن موجب آن گشته اند , در اندیشه و قلب خویش خواهند داشت .

آن که حسن خوبرویان پرتوی از حسن اوست
هر جمیلی می دهد از وی نشان پیداست کیست

آری , حضرت حق زیبا ترین وجود ِ کائنات و تنها منشأ زیبایی بخش به ماسوالله تعالیگشته است . و هر زیبائی ِ کائنات , نماد و نشانه ای از جمال بی پایان و همیشگیحضرت توحید خواهد گشت .که چشم ها و قلب ها را به حضرت یزدان , متوجّه خواهد کرد .

آن که بهر او زمین بی خود , فلک سرگشته است
کوه از او نالان و دریا در فغان , پیداست کیست

آری , یاد حضرت خداوند و عشق به وجود انوار توحید , تمام هستی را شیفته , حیران وبیدل کرده است .

آن که جسم و جان از او پیدا و او از جسم و جان
ذات پاک او بری از جسم و جان , پیداست کیست

آری حضرت خداوند , خالق تمام اجسام و ارواح گشته است اما وجود  استثناء ایشان از جسم و جان نخواهد بود .همچنین شگفت انگیز خواهد بود که مخلوقات مادّی و   الهی , نشانه ای از وجودو  صفات ِ حضرت یزدان گشته است .

عارفان را جز خدا با کس نباشد الفتی
عاشقان را غیر ذکر اوست کاری هست ؟ نیست

علامه فیض کاشانی می فرماید :
عشق و عرفان تنها برای معبود و معشوق ِ تمام کائنات , حضرت الله خواهد بود و نهوجود دیگری .  و این نکته را تنها عارفان ِحقیقی توحید خواهند شکفت .

همچنین , عاشق حضرت توحید همواره در قلب و ذهن خویشتن ,حضور عشق توحیدی را فراموش نخواهد کرد .

اختیار خود به او بگذار و بگذر از اختیار
بنده را جز اختیارش اختیاری هست ؟ نیست

در ادامه علامه فیض کاشانی به نکته ای جاودان اشاره کرده است :
آری ,  تمام اختیار های دو جهان به اختیارحضرت توحید وصل گشته است . و بدون اذن و خواست الهی
, اختیار ما در عمل ,  به نتیجه نخواهدرسید . و اندیشه ناب توحیدی , نیایش با حضرت خداوند و طلب کردن خواست و  اختیار و مصلحت اندیشی حضرت یزدان در تمام امورزندگی خواهد بود .

این عبادت ها که عابد در دل شب می کند
گر نباشد خالص , آن را اعتباری هست ؟ نیست





حرم هایی باشکوه و عظیم غیر از حرم حضرتالله جز با تایید و خواست الهی دوام نخواهد داشت و با اشارت حضرت حق در لحظه ایفرو خواهد ریخت و مخلوقات خاکی در هر لحظه بنده ی ناتوان الهی خواهد بود :
خاک به فرمان تو دارد س
قبه خضرا تو کنی بیستون
فریاد توحید بالاترین ِ فریادهاست وآن فریاد از قلب الهی خواهد خاست و غیر حضرت پروردگار اعظم ,نفس ماسوی الله در حریم کبریا عاجز ومطیع خواهد بود :
چون قدمت بانگ بر ابلق زند
جز تو که یارد که اناالحق زند
حکیم نظامی گنجوی از حقیقت توحید سخنرانده است :
لا اله الا الله
آری تنها یک روح و یک نور وجود خواهدداشت در حالیکه ماسوی الله به خود شیفتگی رسیده است و این حجاب وجودی ِ " من" را مانعی برای نگریستن به ذات ازلی و انور هستی کرده است :
پرده برانداز و برون آی فرد
گر منم آن پرده بهم در نورد
آری مخلوقات آن گونه که بایست شکرگزار وجود اقدس حضرت پروردگار نخواهد بود و بندگی را به جای نخواهد آورد حال اینپروردگار خواهد بود که موجودات را از عدم به ایجاد آفرینش کشیده است و این نعمتاعظم را ماسوی الله درک نکرده است و در خیال ِ خود شیفتگی خواهد بود :
صفر کن این برج ز طوق هلال
باز کن این پرده ز مشتی خیال
تا به تو اقرار خدایی دهند
بر عدم خویش گوایی دهند
"
گام نخست" شناخت حضرت الله " جلّ جلاله" از طریق عقلانیت خواهد بود و عقل ِ الله پژوه به نور عرفان خواهد رسید
هم چنین " سخنان جان پذیر "کلید فتح قلوب خواهد گشت و سپاس زبانی در کنار سپاس قلبی کامل خواهد گشت :
روشنی عقل به جان داده ای
چاشنی دل به زبان داده ای

نتیجه:

حکیم گنجه در مثنوی " مناجات اول_ در ت و قهر یزدان " به شعری ماندگار در مدح حضرت خداوند دست یافته است. حکمت اسلامی به وصف صفات الهی پرداخته است . عنصر: فروتنی و خشوع در برابر حضرت خداونددر سراسر مدایح توحیدی نظامی گنجوی دیده می شود . تعداد ابیات در مدایح توحیدیزیاد است و مناجات با پروردگار بر خلاف انتظار عاشقانه نبوده است و بیشتر حکمتتوحیدی و سپاس گزاری از حضرت حق سروده گشته است .واژگان در قالب مثنوی و در سبک عراقیزیبایی منحصر به فرد ِ حکیم نظامی گنجوی را دارا گشته است . مثنوی ها دارای ابیاتبا وزن عروضی کوتاه است . موسیقی یکنواخت و روان بوده است و لحن ِ آهنگ در مثنویهای حکیم گنجه , شیرینی و شاد بودن در عین آرام بودن منحصر به فرد ِ نظامی گنجویرا دارا گشته است . عاطفه و احساس در مثنوی های توحیدیحکیم نظامی گنجوی در خواننده رسوخ کرده است . نظامی گنجوی از آرایه های ادبیگوناگون از جمله : کنایه و استعاره با استادی استفاده کرده است . شاعر بزرگ گنجه در پاره ای از ابیات , واژگان ِ دارای معانیدشوار و ادیبانه را بکار برده است و دایره ی واژگان شعری , وسیع است . تصاویرمعمولا سادگی دارد و زیبا بوده است و خیال شاعر و صنایع ادبی تصاویر زیبایی خلقکرده است از جمله : " پرده گشای فلک پرده دار پردگی پرده شناسان کار " و از قبیل : " تا نگشاد این گرۀ وهم سوز زلف شب ایمن نشداز دست روز " . و حکیم گنجه را در زُمره ی مدّاحان ِماندگار توحید قرار داده است.

منبع : کلیات نظامی گنجوی __ موسسهانتشارات نگاه_ تصحیح : وحید دستگردی

 


 بسمه تعالی

 

نظامی گنجوی و مدح توحید


نویسنده : سید محمد حسین شرافت مولا


مقدمه:

حکیم جمال الدین الیاس نظامی گنجوی ازمثنوی سرایان کم نظیر ادب فارسی است که شش مثنوی جاودانه و عاشقانه را برای ادبفارسی برای دوران ها به یادگار گذاشته است . این شاعر گرانسنک و استاد کم نظیر درمدح حضرت الله جلّ جلاله چندین مثنوی سروده است . در ذیل به بررسی اشعار توحیدیشاعر و حکیم گرانسنگ گنجه می پردازیم


متن:

آری پروردگار اقدس منشا تمام راز هاستاسراری که ماسوا الله از بطن آن اطلاع نخواهد داشت:

پرده گشای فلک پرده دار
پردگی پرده شناسان کار
حضرت پروردگار نور قلوب خواهد بود وقلب های عاشق را خواهد پسندید و نور حضرت خداوند الگوی قلوب مومنین خواهدبود .
هم چنین روزی هر فرد در نزد خداوندمقدّر گشته است و سفره ی کرم حضرت الله بر ماسوی افکنده است:
پرورش آموز درون پروران
روز بر آرنده ی روزی خوران

هر چه فرد در امور دنیوی و اخرویتدبیر و آگاهی یافته است در برابر تدبیر و کاردانی ِ خداوند اعظم خام و کم ارزشخواهد بود
هم چنین خداوند بر طبق احادیث , ستّارالعیوب خواهد بود و دَرِ رحمت آن حضرت برای توبه ی گنهکاران همواره گشوده خواهدبود :
خام کن پخته ی تدبیرها
عذر پذیرنده ی تقصیرها

حکیم گنجه به نکته ای جاودان اشارهکرده است :
تمامی مخلوقات بخاطر وجود خویش , بندهو محتاج حضرت حق خواهد بود
آری کوه نیز ندای بندگی و محتاجی بردرگاه خدا خواهد داشت:
منت او راست هزار آستین
بر کمر کوه و کلاه زمین
عقل در شناخت اعمال خداوند در عَجزبوده است و چشم به سیمای او تاب نگاه کردن نخواهد داشت:
راه بسی رفت و ضمیرش نیافت
دیده بسی جست و نظیرش نیافت
آری عقل سرکش انسانی , بی ادب خواهدبود
و این عِلم و خرد الهی ست که بر اموردنیوی و اخروی چیره گشته است:
عقل در آمد که طلب کردمش
ترک ادب بود ادب کردمش
آری قلوب مومنین و مومنات ,خاک پاکی خواهد بود افتاده در پیش پای خالق اکبر:
دل که ز جان نسبت پاکی کند
بر در او دعوی خاکی کند
هدف از زیستن , تأیید بندگی مخلوق ازجانب حضرت یزدانی خواهد بود و دانه ی قلب در تایید بندگی خواهد روئید :
خاک نظامی که بتأیید اوست
مزرعۀ دانـۀ توحید اوست

ادامه مقاله را در " نظامی گنجوی و مدح توحید _ قسمت دوم " , مطالعه فرمایید


 بسمه تعالی

علامه محمد محسن فیض کاشانی از عارفان , شعرا , مفسّرین ِ کتاب نورانی قرآن مجید ,

محدّثین , فقها و مهدویّت پژوهان قرن ِ قرن یازدهم هجری قمری و از مفاخر علمای اسلام

در تمام ادوار است . دیوان اشعار فیض کاشانی سرشار از عرفان الهی و اسلامی است .

ایشان از غزلسرایان توانای ادب فارسی است و غزلیات توحیدی شیوایی سروده است .

غزل ایشان در ستایش حضرت خداوند را می خوانیم :

 

 






طرفی نبستم زین جهان , استغفرالله العظیم

خسبیدم وشد کاروان , استغفرالله العظیم

عمر عزیزم شد تلف اندر پی آب و علف

کاری نکردم بهر جان , استغفرالله العظیم

زین پس مگر سودی کنم , تدبیر بهبودی کنم

بگذشته ها خود شد زیان , استغفرالله العظیم

بی حد گناهان کرده ام ,بس جور و طغیان کرده ام

زین جرم های بی کران , استغفرالله العظیم

با این و آن گشتم بسی , بردم به سر باهر کسی

طرفی نبستم زین و آن , استغفرالله العظیم

هرچند جویم من کنار زین عالم ناپایدار

تقدیرم آرد در میان , استغفرالله العظیم

هی هی نمی دانم چرا افتادم اندر این بلا !

این نکته شد بر من نهان , استغفرالله العظیم

جان می رود سوی علا , تن می رود سوی بلا

از امتزاج این و آن , استغفرالله العظیم

گاهی رهم دنیا زند , گه سدره ی عقبا شود

هم زین جهان هم ز آن جهان , استغفرالله العظیم

هر دم شوم نادم , دگر گیرم گناهان را ز سر

یا ربَّ انتَ المُستعان , استغفرالله العظیم

از بس زدم بر توبه سنگ , شد توبه ی من عار و ننگ

از اصل جرم و جبر آن , استغفرالله العظیم

زین عهد های سست و مُست , زین توبه های نادرست

لحظه به لحظه آن به آن , استغفرالله العظیم

ده بار و صد بار و هزار ای فیض کم باشد , بیار

هر دم جهان اندر جهان , استغفرالله العظیم

 



خنده به غمخوارگی لب کشاند

زهره به خنیا گری شب نشاند

ناف شب از مشک فروشان اوست

ماه نو از حلقه به گوشان اوست

پای سخنرا که درازست دست

سنگ سراپرده او سر شکست

وهم تهی پای بسی ره نبشت

هم زدرش دست تهی بازگشت

راه بسی رفت و ضمیرش نیافت

دیده بسی جست و نظیرش نیافت

عقل درآمد که طلب کردمش

ترک ادب بود ادب کردمش

هر که فتاد از سر پرگار او

جمله چو ما هست طلبگار او

سدره نشینان سوی او پر زدند

عرش روان نیز همین در زدند

گر سر چرخست پر از طوق اوست

ور دل خاکست پر از شوق اوست

زندهٔ نام جبروتش احد

پایۀ تخت ملکوتش ابد

خاص نوالش نفس خستگان

پیک روانش قدم بستگان

دل که ز جان نسبت پاکی کند

بر در او دعوی خاکی کند

رُسته خاک دَر ِ او دانه‌ایست

کز گل باغش ارم افسانه‌ایست

خاک نظامی که بتأیید اوست

مزرعۀ دانۀ توحید اوست

 


تا کرمش در تتق نور بود

خار ز گل نی ز شکر دور بود

چونکه به جودش کرم آباد شد

بند وجود از عدم آزاد شد

در هوس این دو سه ویرانه ده

کار فلک بود گره در گره

تا نگشاد این گره وهم سوز

زلف شب ایمن نشد از دست روز

چون گهر عقد فلک دانه کرد

جعد شب از گرد عدم شانه کرد

زین دو سه چنبر که بر افلاک زد

هفت گره بر کمر خاک زد

کرد قبا جبه خورشید و ماه

زین دو کله‌وار سپید و سیاه

زهره میغ از دل دریا گشاد

چشمه خضر از لب خضرا گشاد

جام سحر در گل شبرنگ ریخت

جرعه آن در دهن سنگ ریخت

زاتش و آبی که بهم در شکست

پیه درو گُرده یاقوت بست

خون دل خاک ز بحران باد

در جگر لعل جگرگون نهاد

باغ سخا را چو فلک تازه کرد

مرغ سخن را فلک آوازه کرد

نخل زبانرا رطب نوش داد

دُر سخن را صدف گوش داد

پرده‌ نشین کرد سر خواب را

کسوت جان داد تن آب را

زلف زمین در بر عالم فکند

خال (عصی) بر رخ آدم فکند

روی زر از صورت خواری بشست

حیض گل از ابر بهاری بشست

زنگ هوا را به کواکب سترد

جان صبا را به ریاحین سپرد

خون جِهان در جگر گِل گرفت

نبض خرد در مجس دل گرفت


 بسمه تعالی

استاد حکیم جمال الدین الیاس بن یوسف نظامی گنجوی از ستارگان رفیع ادبیات فارسی
در قرن ششم هجری است . نظامی گنجوی صاحب هفت مثنوی گرانسنگ و ماندگار است .
و مثنوی " لیلی و مجنون " ِ ایشان , زمزمه قلب عاشقان و دلسوختگان ایران و جهان است .
سروده نظامی گنجوی در ستایش حضرت خداوند را می خوانیم :


آغاز سخن






بسم‌الله الرحمن الرحیم

هست کلید در گنج حکیم

فاتحه فکرت و ختم سخن

نام خدایست بر او ختم کن

پیش وجود همه آیندگان

بیش بقای همه پایندگان

سابقه سالار جهان قِدَم

مرسله پیوند گلوی قلم

پرده گشای فلک پرده‌ دار

پردگی پرده شناسان کار

مبدع هر چشمه که جودیش هست

مخترع هر چه وجودیش هست

لعل طراز کمر آفتاب

حله گر خاک و حلی بند آب

پرورش ‌آموز درون پروران

روز برآرندۀ روزی خوران

مهره کش رشتۀ باریک عقل

روشنی دیدۀ تاریک عقل

 

آخرین جستجو ها

nirincudent بابیک Sabine's info خبرنامه اجتماعی goinophori قفسه‌: نقد و نگاه من به کتاب‌هایی که خوانده‌ام Qafase.IR الف ؛ دلنوشته های اعظم احتشامی هزینه تبلیغات متنی لباس هودی مشکی جلو باز جلو بسته مردانه پسرانه زنانه دخترانه 2020 وبسایت رسمی دانلود انواع فایل و مقاله های کم یاب در سطح کشور